سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< style="text-align: center;">
مهر خوبان
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 11023
کل یادداشتها ها : 2

تاریخ 93/8/26 توسط علی


علامه طباطبایی

مـــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد

رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زیبا بـــــرد

تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت

از ســمک تا به سماکش کِشش لیـــلی بــرد

من به ســرچــشمه خورشید نه خود بـردم راه

ذره ای بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد

من خسی بی ســر و پایم که به سیل افــــتادم

او که مـی رفـــــــت مرا هم به دل دریا بـرد

جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــی بود

که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا برد

خم ابــــروی تو بود و کــف میــــنوی تو بود

که دریـــــن بزم بـــگردید و دل شیدا بـرد

خودت آموختی ام مهر و خودت سوخـــتی ام

با برافروخـــــته رویی که قرار از ما بــــرد

همه یاران به ســـــر راه تـــو بودیم ولــــــی

غــــم روی تو مرا دید و ز مــن یــغما بــرد

همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت

همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد



  



تاریخ 93/8/26 توسط علی


 

علامه طباطبایی

همی گویم و گفته‌ام بارها

بود کیش من مهر دلدارها

 

پرستش به مستی‌ست در کیش مهر

برونند زین جرگه هشیارها

 

به شادی و آسایش و خواب و خور

ندارند کاری دل‌افکارها

 

بجز اشک چشم و بجز داغ دل

نباشد به دست گرفتارها


کشیدند در کوی دلدادگان

میان دل و کام دیوارها

 

چه فرهادها مُرده در کوه‌ها

چه حلاّج‌ها رفته بر دارها

 

چه دارد جهان جز دل و مهر یار

مگر توده‌هایی ز پندارها

 

ولی رادمردان و وارستگان

نیازند هرگز به مردارها

 

مهین مهرورزان که آزاده‌اند

بریدند از دام جان تارها

 

به خون خود آغشته و رسته‌اند

چه گُل‌های رنگین به جوبارها

 

بهاران که شاباش ریزد سپهر

به دامان گُلشن ز رگبارها


کشد رخت سبزه به هامون و دشت

زند بارگه گُل به گلزارها


نگارش دهد گلبن جویبار

در آیینةی آب رخسارها


رود شاخ گل دربر نیلوفر

برقصد به صد ناز گلنارها


درد پردةی غنچه را باد بام

هزار آورد نغز گفتارها


به آوای نای و به آهنگ چنگ

خروشد ز سرو و سمن تارها


به یاد خم ابروی گلرخان

بکش جام در بزم می‌خوارها


گره را ز راز جهان باز کن

که آسان کند باده دشوارها


جز افسون و افسانه نبود جهان

که بسته است چشم خشایارها


به اندوه آینده خود را مباز

که آینده خوابی‌ست چون پارها


فریب جهان را مخور زینهار

که در پای این گُل بود خارها


پیاپی بکش جام و سرگرم باش

بهل گر بگیرند بیکارها

 

 

 

 



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ